آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

افطاری باغ و همکارای مامانی و عکسای متفرقه 32 ماهگی

سلام عروسک کوچولوی مامان ببخشید که نمی تونم زود به زود وبلاگتو آپ کنم این روزه گرفتن دیگه جوونی واسم نذاشته اما عوضش الان اومدم با کلللللی عکس و خاطره الان که دارم برات می نویسم 6 روز از 32 ماهگیت گذشته و روز به روز داری بزرگتر و خانوم تر میشی و هر روز ما رو با کارا و حرفات متعجب می کنی دو شب پیش افطاری مهمون خاله سمیرا بودیم که تو باغ آقاجوون گرفته بود ما تصمیم داشتیم که زودتر بریم تا تو بتونی تو آفتاب حسابی برای خودت آب بازی کنی ولی متاسفانه تا کارامونو کردیم و رفتیم دیگه عصر شده بود و هوای اونجا هم خیلی خوب و خنک بود اما برای آب بازی سرد بود اما بازم تو رضا ندادی و کللللللللی واسه خودت آب بازی کردی همش می گفتی بریم ما...
22 تير 1393
1982 19 43 ادامه مطلب

تولد مهدی جوون و تولد نیکا جوون

5 شنبه این هفته تولد مهدی جوون بود و خونه خاله وجیهه از دوستا و همکارای قدیمی خودم دعوت بودیم شب قبلش که به خاطر فوتبال دیر خوابیده بودم و صبح زودم رفته بودم سرکار واااای از سرکار برگشتم جنازه بودم ...تو خونه مامان جوون اینا مونده بودی وقتی برگشتم بعد از ناهار یکم خوابیدم و آماده شدیم رفتیم تولد هر چند دیر رسیدیم اما خیییییلی خوب بود و خوش گذشت دست خاله وجیهه هم کلللللی درد نکنه اینم عکسا: موقع شام: یواشکی انگشت زدن به کیکو شروع کردی: مهدی جوونم که از روی موتورش پایین نمیومد بس که عااااشق موتور بود : بدآموزی داشتی واسه نی نیا و این خانوم کوچولو هم انگشت زدنو از تو یاد گرفت : روز...
7 تير 1393
2259 17 38 ادامه مطلب

خونه خاله سارا و جام جهانی فوتبال

دوره ماهیانه این هفته خونه خاله سارا بود و روز بازی فوتبال جام جهانی بازی ایران و بوسنی قرار بود بعد از تموم شدن مهمونی شوهرای ما چند نفر بیان که فوتبالو دور هم ببینیم یه توضیح کوتاهی از بازیهای قبل بدم بازی اول ایران با نیجریه بود که ساعت 11:30 روز دوشنبه بود و همه رفتن خونه خاله گلاره اما چون فرداش تو باید میرفتی مهد نشد ما بریم و این بازی 0-0 تموم شد بازی بعدی ساعت 8:30 بود که قرار بود بریم خونه خاله مریم اما شب قبلش تو نمیدونم چرا تا صبح بالاآوردی و روز شنبه من مجبوور شدم مرخصی بگیرم و بمونم پیشت ترسیدیم بریم یه وقت ویروسی چیزی باشه بچه های دیگه هم بگیرم البته پیش دکتر رفتیم و گفت چیز مهمی نیست چون از صبحش دیگه خوب شدی فقط بگردم برات که...
5 تير 1393
1659 13 20 ادامه مطلب
1