افطاری باغ و همکارای مامانی و عکسای متفرقه 32 ماهگی
سلام عروسک کوچولوی مامان ببخشید که نمی تونم زود به زود وبلاگتو آپ کنم این روزه گرفتن دیگه جوونی واسم نذاشته اما عوضش الان اومدم با کلللللی عکس و خاطره الان که دارم برات می نویسم 6 روز از 32 ماهگیت گذشته و روز به روز داری بزرگتر و خانوم تر میشی و هر روز ما رو با کارا و حرفات متعجب می کنی دو شب پیش افطاری مهمون خاله سمیرا بودیم که تو باغ آقاجوون گرفته بود ما تصمیم داشتیم که زودتر بریم تا تو بتونی تو آفتاب حسابی برای خودت آب بازی کنی ولی متاسفانه تا کارامونو کردیم و رفتیم دیگه عصر شده بود و هوای اونجا هم خیلی خوب و خنک بود اما برای آب بازی سرد بود اما بازم تو رضا ندادی و کللللللللی واسه خودت آب بازی کردی همش می گفتی بریم ما...
نویسنده :
مدیر
14:23